Blogaversary – استاد شیمی آلی

18 فوریه 2010: مطمئن نبودم که قرار است با حرفه ام چه کار کنم. من می خواستم تدریس کنم، اما پس از دو سال عدم موفقیت در برنامه های دانشگاهی، نمی خواستم دوباره آن روند را طی کنم. تصویر شغل صنعتی در آمریکای شمالی نیز بسیار تاریک به نظر می رسید. از آنجایی که این راه ها به ظاهر خسته شده بودند، و با زمان بیشتری نسبت به آنچه عادت داشتم، فکر کردم می توانم ریسک هایی را بپذیرم. بعد از کلی فکر، فکر کردم بهترین راه راه اندازی یک کسب و کار کوچک است. اگر همه چیز درست می شد، می توانستم برای خودم کار کنم، کاری را که دوست داشتم انجام دهم و دو مدرک دکترای خود را حل کنم. مشکل خانگی بنابراین من این وبلاگ کوچک را با ایده ترویج یک سرویس تدریس آنلاین راه اندازی کردم.

گذاشتن اولین پست من در “Orgo Hacks” (wince) وحشتناک بود. خوشبختانه وقتی به سرعت متوجه شدم که تقریباً هیچ کس آن را نخوانده، ترس من از بین رفت. اولین درس در وبلاگ نویسی: مردم اهمیت می دهند دور کمتر از آنچه که فکر می کنید در مورد شما هستند.

2 ماه طول کشید تا یک دانش آموز به دست آورد، و زمان زیادی طول کشید تا هر خواننده ای پیدا شود. من شروع کردم که اصلاً در مورد آموزش شیمی آلی نمی دانستم. اما ماه‌ها بعد، پس از ده‌ها دانش‌آموز (n=39) صدها ساعت جلسات 1 به 1، و یک سال نوشتن پست‌های وبلاگ، احساس می‌کنم که کمی پیشرفت کرده‌ام.

در اینجا چند درس از یک سال انجام این کار آورده شده است:

1) اصول اولیه را بدیهی نگرفتن.

مجبور شدم دوباره یاد بگیرم که برای اولین بار این دوره را ببینم. چند ماه اول پست‌های وبلاگ من احتمالاً هدف خیلی بالایی داشتند. یکی از چیزهایی که من را در صحبت با دانش‌آموزان شگفت‌زده کرد این بود که بسیاری از آنها با چیزهایی که من آنها را اساسی می‌دانم مشکل داشتند، مانند رفتن از فرمول‌های فشرده به نمودارهای خطی، درک براکت‌ها، دیدن هیدروژن های “پنهان” و مولکول های در حال چرخش. من دست کم گرفتم که توسعه این مهارت ها به زمان و تمرین نیاز دارد.

1- مشکلات

[Does anyone know of some efficient online tools out there that can help students pick up these skills more quickly? This is a bottleneck that can be addressed with automated drills.]

2) من چیزی بهتر از حل مسئله به عنوان تکنیکی برای موفقیت پیدا نکرده ام. من هنوز فکر می کنم که «فقط تمام مشکلات را انجام بده» توصیه تنبلی است (هر چند با نیت خوب)، اما برای یک دوره آموزشی در سطح دانشگاه، رویکرد صرفا مفهومی کافی نیست. پیچیدگی خیلی زیاده درست همانطور که بین توانایی خواندن یک زبان و دانستن نحوه صحبت کردن با آن تفاوت وجود دارد، مشکلات شما را مجبور می کنند مفاهیم را به کار ببرید و مهارت ها را توسعه دهید. من هنوز فکر می کنم که انتخاب کردن وجود مشکلات مناسب برای هر دانش‌آموز/دوره ضروری است، و من فکر می‌کنم در تعیین مشکلات خاص برای توسعه مهارت‌های خاص باید تفکر عمیق زیادی انجام داد. منتظر بهتر شدن در این هستیم.

3) انگیزه بر همه چیز غلبه دارد. چند سال پیش در ناهار با یکی از دانشگاهیان برجسته، از او پرسیدم که آیا ویژگی متمایزی وجود دارد که بهترین دانشجویان فارغ التحصیل او به اشتراک گذاشته باشند. وی چهار عامل را نام برد. اولین مورد کنجکاوی علمی بود. دوم بلوغ بود. سوم اخلاق کار بود. هوش در واقع چهارم شد. با انجام این کار برای یک سال، من تفاوت شدیدی بین عواملی که باعث می شود یک دانشجوی فوق لیسانس عالی و کسانی که در مقطع کارشناسی موفق می شوند، نمی بینم. من فکر می کنم یک مربی می تواند تفاوت بزرگی در کمک به دانش آموز غیر درخشان اما سخت کوش برای غلبه بر مشکلات خود ایجاد کند. از سوی دیگر، من دانش‌آموزان بسیار باهوش را دیده‌ام که اساساً آن را پست می‌کنند و عملکرد ضعیفی دارند، زیرا اساساً انگیزه‌ای ندارند. من نمی دانم در مورد آن چه کاری می توانم انجام دهم.

شناخت عوامل پشت بلوغ و اخلاق کاری واقعا جالب است و چیزی نیست که من وانمود کنم که آن را درک می کنم.

4) ویدئو کنفرانس به عنوان یک فناوری وارد شده است.

می ترسیدم مشکلات فنی این ایده کوچک تدریس آنلاین را از بین ببرد، اما اسکایپ شگفت انگیز بوده است. تنها مواقعی که همه چیز واقعاً غیر قابل اجرا بود، عصرهای شبات در محله اورشلیم ما بود که همه به طور همزمان از اینترنت پرش می کردند (اکنون که در Snowmobileville هستیم، این دیگر مشکلی نیست). با راه اندازی برنامه هایی مانند FaceTime، فرصت هایی برای افراد برای داشتن ساعات اداری “مجازی” منفجر می شود.

5) این واقعا سرگرم کننده است.

من می ترسیدم یک وبلاگ راه اندازی کنم و خودم را آنجا بگذارم. ممکن است برخی از همکاران سابق ابروهای برافراشته ای داشته باشند (“پس تو چه می کنی واقعا می‌خواهی انجام بدهی، جیمز؟»). این قابل درک است. اما حدس بزنید چیست؟ راه اندازی یک کسب و کار کوچک سرگرم کننده است. نوشتن در مورد شیمی آلی سرگرم کننده است. کار کردن برای خودم سرگرم کننده است. دانش آموزان فوق العاده بوده اند. پول … خوب نیست، اما قابل اجرا است. من به اندازه کافی به امور مالی خود اطمینان دارم که از زمانی که به کانادا برگشتیم این کار را تمام وقت انجام داده ام. من حتی این هفته روی یک پلوپز 15 دلاری سرمایه گذاری کردم.

اگر در همه اینها درس بزرگی وجود دارد، این است که من اساساً تصمیم گرفتم نگران ساختن رزومه خود نباشم تا برخی از کمیته های استخدام تحت تأثیر آن قرار بگیرند و فقط بیرون بروند و ايجاد كردن چیزی که برای مردم ارزشمند است. و اگرچه بسیاری از چیزها در این وب‌سایت به دور از ایده‌آل بودن هستند، این واقعیت که برخی از افراد به اندازه کافی به آن فکر کرده‌اند که اشتراک، نظر دادن، یا نوشتن را با پیشنهادات و تشویق‌ها به زحمت می‌اندازند به این معنی است که این امر در برخی موارد موفق بوده است. بنابراین در این وبلاگ نویس، من به ویژه می خواهم از شما خوانندگان – 95901 بازدید از صفحه در سال گذشته – برای حمایت از “شیمی آلی کارشناسی ارشد” تشکر کنم. من قصد دارم این کار را برای چندین سال آینده انجام دهم. و من همیشه به دنبال راهنمایی هستم که چگونه می توانم آن را مفیدتر کنم!

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *