10@10/10/10 – استاد شیمی آلی

این یک پست خودپسندانه است

امروز، 10 اکتبر 2010، دهمین سالگرد روزی است که من یک شیمیدان آلی شدم. زندگی به روش های مرموز کار می کند.

اکتبر 1999، من بدبخت بودم. من در حال اتمام مدرک کارشناسی ارشد در شیمی معدنی بودم و به هر کسی که گوش می‌داد می‌گفتم: 1) هرگز، هرگز دکتری نخواهم گرفت، و 2) دیگر نمی‌خواهم با شیمی کاری نداشته باشم. خجالت آور، مضحک و بسیار کلیشه ای است، اما در آن زمان فکر می کردم می خواهم هنرمند شوم.

چند هفته بعد سوار هواپیما به قاهره شدم و هیچ برنامه ای برای بازگشت نداشتم.

در اواخر دسامبر 1999، تمام مصر، اردن، و بخش‌هایی از سوریه را طی کردم و سپس به اورشلیم رسیدم، جایی که در محل یکی از دوستانم در فرنچ هیل اقامت داشتم. با نگاهی به قفسه های گرد و خاکی آپارتمانش، یک کتاب قدیمی را پایین کشیدم.

این «عناصر شیمی آلی» نوشته ریچاردز، کرام و هاموند بود. 1968.

1-عناصر

ورق زدم. من همیشه شیمی آلی را دوست داشتم، فکر کردم

پرسیدم: «به نظرم اگر این را قرض بگیرم؟»

“این متعلق به پیرمرد روسی است که صاحب آپارتمان است، اما فکر نمی کنم او آن را از دست بدهد.”

من هرگز آن را پس ندادم.

من آن کتاب مهیب را در سراسر اسرائیل و سپس به قبرس، سوریه و لبنان بردم. ته کوله پشتی من خم شد و من هرگز آن را باز نکردم.

سپس، در ماه آوریل، در بیروت گیر کردم. داستان کوتاه: پاسپورتم را گم کردم و مجبور شدم پاسپورت جدید بگیرم. گم کردن پاسپورت خود در خاورمیانه: توصیه نمی شود.

من در یک هتل ارزان در کنار ساحل اقامت داشتم و چند روزی برای کشتن داشتم. بی حوصله، کتاب قدیمی شیمی را بیرون آوردم و جلد به جلد آن را خواندم. آن را دوست داشت.

سعی کردم تمام واکنش هایی را که در مورد آنها یاد گرفته بودم در ذهنم جمع کنم. سپس آنها را روی یک ورق کاغذ گذاشتم. این چیزها فقط زیباست

۲-نقشه واکنش

به جلو تا سپتامبر 2000. من به مونترال نقل مکان کرده بودم. من که از پس‌اندازهای روبه‌کم خود زندگی می‌کردم، تمام روزها را در کتابخانه‌های مک‌گیل سپری می‌کردم و کتاب‌هایی درباره علم، شعر، ادبیات و همه چیز می‌خواندم. دوباره به شیمی آلی برگشتم. شروع کردم به مطالعه کتاب های درسی بزرگتر. برای اینکه مطمئن شوم آن را فهمیده‌ام، مشکلات را پشت سر می‌گذارم. من مجبور نبودم این کار را برای یک دوره انجام دهم. برای سرگرمی این کار را می کردم. من می توانستم هر کاری انجام دهم، اما آن را انتخاب کردم.

اما من به یک کار نیاز داشتم.

شروع کردم به فکر کردن در مورد هر کاری که ممکن است انجام دهم. من واقعاً بیوشیمی، نجوم، فیزیک، عکاسی، همه این چیزها را دوست داشتم – اما خیلی طول می‌کشید تا بتوانم از آن‌ها شغلی ایجاد کنم.

سپس به من ضربه زد – می توانم به عنوان یک شیمیدان آلی در جایی آموزش ببینم و احتمالاً ظرف یک سال شغل مناسبی پیدا کنم. می دانستم که صنعت داروسازی در مونترال دیوانه وار شیمیدان های آلی را استخدام می کند. اما مهارت های عملی من ضعیف بود. من به کسی نیاز دارم که ترفندها را به من نشان دهد.

تمام مدتی که در مدرسه بودم این مشکل ذهنی را داشتم – آن شیمی آلی کاری بود که افراد باهوش، با انگیزه و سخت کوش انجام می دادند، و من در طول سال ها خودم را متقاعد کرده بودم که هیچ کدام از این چیزها نیستم. این فکر که من واقعاً می‌توانم یک شیمیدان آلی باشم، تا آن روز هرگز به ذهنم خطور نکرده بود، و این فکر برق‌آور بود. من به آن ضربه می زنم. حتی اگر من بدترین جهان باشم، می توانم با آن زندگی کنم. اگر درست نشد، همیشه می توانم چیز دیگری را امتحان کنم.

یک ماه بعد متوجه شدم که از دفاتر استاد در یکی از دانشگاه های محلی بازدید می کنم.

یکی از پروفسورها به من گفت: “اگر هفته گذشته ظاهر می شدی، می گفتم برو، من پولی ندارم.” اما من به تازگی یک کمک هزینه جدید دریافت کردم و به افراد نیاز دارم. من می توانم شما را به عنوان یک همکار پژوهشی استخدام کنم.»

“فقط برای اینکه بدانید، مهارت های آزمایشگاهی من تقریباً صفر است.”

اشکالی ندارد. افرادی در آزمایشگاه من هستند که می دانند دارند چه کار می کنند. ما به شما آموزش خواهیم داد.»

عالی.

بنابراین 10 اکتبر 2000 اولین روز من در آزمایشگاه به عنوان یک شیمیدان آلی بود.

برای مدتی، من احتمالا بود بدترین دنیا من تقریباً هر کار احمقانه ای را در آزمایشگاه انجام داده ام. اما جدید بودن در چیزی در واقع بسیار رهایی بخش است. از شما انتظار می رود که اشتباه کنید. می توانید سوالات “احمقانه” بپرسید. توقع مردم پایین است. تا زمانی که من از اشتباهاتم درس گرفتم، همکارانم واقعا بخشنده بودند. هنوز نمی توانم باور کنم که چقدر خوش شانس بودم که در آن محیط قرار گرفتم: به لطف مهربانی، سخاوت و مهربانی آنها Savoir Fare، من رشد کردم و رشد کردم.

ده سال بعد، من به اورشلیم برگشتم و به نظر می رسد مرحله شیمی نیمکت زندگی من در حال پایان است. اما با توجه به رشد انفجاری اینترنت، اکنون می توان شغلی را متصور شد که در آن بتوانم از طریق صحبت کردن با مردم، زندگی (بسیار متوسطی) داشته باشم. در سراسر جهان در مورد شیمی آلی به صورت فردی و همچنین نوشتن یک وب سایت آموزشی. هیچ یک از اینها ده سال پیش امکان پذیر نبود. نمی دانم این مسیر جدید به کجا ختم می شود، اما من را هیجان زده می کند.

اگرچه زمان‌های سخت زیادی وجود داشته است – بازار کار ضعیف برای شیمیدان‌ها به ویژه دشوار بوده است – من هنوز هم بسیار خوش شانس و سپاسگزار هستم که توانستم این مسیر را دنبال کنم و کاری را انجام دهم که دوست دارم، به خصوص در این زمان. و مکان.

با تشکر برای خواندن. و به هموطنان کانادایی من – روز شکرگزاری مبارک!

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *