مدرس آنلاین شیمی آلی – استاد شیمی آلی

صبح زود در اورشلیم، 2010

برای هر خوانندگانی که به شیمی به عنوان شغل علاقه مند هستند، وبلاگ نویس SeeArrOhh از Just Like Cooking یک کارناوال وبلاگ نویسی به نام #ChemCoach برگزار می کند که در آن شیمیدان ها در مورد حرفه خود و نحوه رسیدن به آنجا صحبت می کنند. اگر اصلاً به مشاغل متنوعی که افراد با سابقه شیمی انجام می‌دهند علاقه دارید، به شدت توصیه می‌کنم پست اصلی را در اینجا بررسی کنید، که به بیش از 20 مورد از افراد بسیار جالب مرتبط است. این ورودی من است.

شغل فعلی من: من به طور مستقل به عنوان معلم آنلاین شیمی آلی کار می کنم. اصولا من یک تجارت کوچک را اداره می کنم.

کاری که در یک “روز کاری” استاندارد انجام می دهم. بستگی به زمان سال دارد، اما من بخش قابل توجهی از روزها را در چت اسکایپ با دانش‌آموزانی که در کلاس‌های شیمی آلی شرکت می‌کنند می‌گذرانم. تابستان‌ها در بخش تدریس خصوصی بسیار آرام است، اما ماه‌های اکتبر تا مه اغلب بسیار پر هستند. من 11 ساعت در یک روز کار کرده‌ام، اما دریافتم که حداکثر زمانی که می‌توانم در یک روز تدریس کنم و عاقل بمانم، حدود 8 ساعت است.

وقتی تدریس نمی‌کنم، برای وبلاگم مقاله می‌نویسم، یا مواد درسی را توسعه می‌دهم که فکر می‌کنم برای دانشجویان شیمی آلی مفید باشد. من زمان زیادی را در ChemDraw می گذرانم!

چه نوع تحصیل/آموزش/تجربه به من کمک کرد تا به آنجا برسم؟ پس زمینه من در ترکیب کامل است. من دکتری دارم. در شیمی آلی و به مدت چهار سال به عنوان دانشجوی فوق دکترا (دو فوق دکتری جداگانه) کار کرد. اولین دوره فوق دکتری من یک پساداکتری کاملا سنتی در یک موسسه با قدرت بالا بود. دومین دوره فوق دکتری را در اورشلیم گرفتم تا در نهایت بتوانم با همسرم زندگی کنم (قبل از آن 6.5 سال مسافت طولانی انجام دادیم – داستان طولانی).

من اولین دوره فوق دکتری خود را درست در زمان رکود به پایان رساندم. ما در اواخر سال 08 به اورشلیم نقل مکان کردیم و رکود واقعاً تمرکز من را تغییر داد. نه تنها «دریافت شغل» را سخت‌تر کرد، بلکه دیدم که حتی شغل دوستانم با مشاغل «ایمن» در داروسازی با تعطیلی و ادغام کارخانه‌ها چقدر مخاطره‌آمیز است. من نمی خواستم در موقعیتی باشم که فردی بتواند وارد دفتر من شود و مرا اخراج کند یا بگوید باید شهرها را جابه جا کنم. راه حل من این بود که کسب و کار خودم را در کنار راه اندازی کنم. در سال 09 من یک سرویس ویرایش علمی ناموفق به نام WriteChem را راه اندازی کردم که هرگز مشتری پیدا نکرد. بعداً در همان سال، من به صورت حضوری مشغول به تدریس خصوصی شیمی آلی بودم، اما مانع زبانی باعث شد که من شاگردان زیادی نداشته باشم. حدوداً در ژانویه 2010، Chatroulette را دیدم و دیدم که ارتباط با مردم در سراسر جهان با ویدئوهای آنلاین چقدر آسان است. بنابراین من را شگفت زده کرد – چرا به افراد آنلاین از طریق اسکایپ آموزش نمی دهیم؟

برای اینکه مردم را جذب معلم خصوصی کنم، فکر کردم به یک وب سایت نیاز دارم. به یاد دارم که Tenderbutton و Not Voodoo را در سال 06 دیدم و فکر کردم که کسی باید سایتی بسازد که بهترین ویژگی های آنها را ترکیب کند. چهار سال بعد، هنوز هیچ کس واقعاً این کار را نکرده بود، بنابراین معلوم شد که “کسی” من هستم. فکر می کنم اگر چیزی واقعاً با ارزش برای مردم خلق کنم، همه چیز در نهایت درست می شود. و تا اینجای کار بوده است.

بهترین چیز در مورد کار من این است که به من اجازه می دهد مستقل کار کنم، ساعات کاری انعطاف پذیر داشته باشم و در هر جایی زندگی کنم. و من با همه این افراد بزرگ آشنا می شوم.

شیمی چگونه به کار من اطلاع می دهد؟ من هر ساعت از روز در مورد شیمی صحبت می کنم و می نویسم. این احتمالاً به تدریس من کمک می کند که بسیاری از واکنش هایی که با دانش آموزان در مورد آنها صحبت می کنم شخصاً انجام داده ام. فراتر از تدریس خصوصی در مقطع کارشناسی، گرفتن پرس و جو از افرادی که هرگز انتظارش را نداشتم بسیار سرگرم کننده است، مانند دانشجویان فارغ التحصیل، شیمیدانان در صنایع خصوصی و مجریان قانون (یک نفر از من در مورد انجام یک سری جلسات برای یک آزمایشگاه جرم و جنایت شهری سوال کرد). در نکته دیگر، من متوجه شدم که عادات روشمند و توجه به جزئیات که برای یک شیمیدان موفق ارزشمند بودند، به خوبی به اداره یک تجارت کوچک منتقل می شوند. من هنوز “آزمایش ها” را اجرا می کنم، اما آنها از نوع دیگری هستند.

یک حکایت منحصر به فرد، جالب یا خنده دار در مورد حرفه من: شما هرگز نمی دانید با چت اسکایپ چه چیزی به دست خواهید آورد. من با زنانی کار کرده ام که به نوزادان گریان خود شیر می دهند (دوربین خاموش)، افرادی که جوجه نگهداری می کنند، افرادی که در فرودگاه ها هستند.
زندگی در اورشلیم لذت بخش بود. در چند ماه گذشته ما درست بیرون دروازه های شهر قدیمی زندگی می کردیم. برای اینکه به جمعیت عصر آمریکای شمالی ضربه بزنم، ساعت 1:30 صبح از خواب بیدار می‌شدم، معلم از ساعت 2 صبح تا 8 صبح. [I’d quit my postdoc by this point]، برای دویدن در شهر قدیمی بروید، تا ظهر بخوابید، چند ساعت آینده بنویسید / معلم خصوصی کنید، شام بخورید و ساعت 9 شب به رختخواب بروید.
من در ساعت 4 صبح (اوایل عصر به وقت شرقی) تدریس می کردم و صدای اذان ناگهان از هر یک از سه مسجد در دره مجاور بلند می شد. که همیشه واکنش نشان می داد. جلسات همچنین به دلیل سر و صدای مبارزه با گربه های خیابانی قطع می شد. الان واقعا دلم براش تنگ شده

برای پست های بیشتر در سری #chemcoach، وبلاگ SeeArrOh را بررسی کنید

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *